دل خوشي های طلبه

« ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» اگر با آمدن خورشيد بيدار شويم نمازمان قضاست...منتظران به گوش باشيد

جشنواره ملی وصال یار

http://vesaal.ir/images/banners/jashnvareh-banner.jpg

جشنواره ملی وصال یار" باید داری محتوای انقلابی باشد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، اعضای سه دبیرخانه(وبلاگ نویسی، مقاله نویسی، ساخت نماهنگ) "جشنواره ملی وصال یار" عصر روز گذشته با هدف زیارت و تجدید بیعت با ۵ شهید تازه تفحص شده ۸ سال دفاع مقدس در معراج الشهداء تهران حضور یافتند.
محمد دانشور دبیر اجرایی اولین جشنواره ملی وصال یار طی سخنانی گزارشی از روند اجرایی این جشنواره را به حاضرین ارائه و اظهار کرد: روند کار جشنواره به خوبی در حال اجراست و امیدواریم با تلاش‌های صورت گرفته بتوانیم آثار خوبی را در رابطه با شهدا جمع آوری کنیم. بر اساس این گزارش خمسه مسئول امور ایثارگران شهرداری منطقه۲ به اهمیت محتوایی کار و روند برگزاری جشنواره پرداخت و گفت: جشنواره ملی وصال یار برای اولین بار در سطح شهر تهران برگزار می‌شود. وی با تاکید بر تلاش برای هرچه بهتر برگزار شدن اولین دوره از جشنواره ملی وصال یار اذعان کرد: امیدواریم جشنواره با وجود عناصر انقلابی خوب برگزار شود. مسئول امور ایثارگران شهرداری منطقه۲ در پایان اظهار کرد: جشنواره ملی وصال یار باید داری محتوای انقلابی باشد.

[ سه شنبه 9 ارديبهشت 1398برچسب:محتوای انقلابی,جشنواره ملی شهدای گمنام,شهدای گمنام ,

] [ 17:45 ] [ طلبه ]

[ ]

حسن آمریکایی
حسن آمریکایی!

 

حسن آمریکایی!

 

شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی

بیسیم چی گردان غواص لشکر امام حسین ….
معروف به حسن سر طلا…
منطقه نهر خین عملیات کربلای چهار به شهادت رسید …

پیکر مطهرش هنوز هم برنگشته ….
این اخرین عکس حسن هست …

یادش گرامی و پر رهرو…

[ یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:حسن آمریکایی,حسن سر طلا,شهید گمنام,کربلای چهار,دل خوشی هام ,طلبه,

] [ 21:6 ] [ طلبه ]

[ ]

روحم برای خدا , جسمم برای حسین(ع)

موقع عملیات که می شد هرکه هرچه داشت حاتم بخشی می کرد.

بعضی هم سفارش می کردند که بعد از خودشان این لوازم چه طور بین دوستان تقسیم بشود.

برادری بود که شب عملیات قبل از حرکت گفت:

«گوش کنید، می خواهم وصیت کنم.» بعد با صدای بلند بیان کرد:

اگر شهید شدم پوتین هایم برای فلانی،

زیرپوشم برای تو (من)، ساعتم برای کسی که همیشه با من لج بود

و بالآخره روحم برای خدا و جسمم برای حسین (ع).

[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,,

] [ 21:23 ] [ طلبه ]

[ ]

صورت همه سیاه بود...

شب جمعه بود

بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل

چراغارو خاموش کردند

مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی

زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت

یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما

عطر بزن ...ثواب داره

- اخه الان وقتشه؟

بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا

بزن به صورتت کلی هم ثواب داره

بعد دعا که چراغا رو روشن کردند

صورت همه سیاه بود

تو عطر جوهر ریخته بود...

بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..

[ سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,,

] [ 20:9 ] [ طلبه ]

[ ]

آدما سه دسته اند....

آدمها سه دسته اند:
- عینک
- ملحفه
- فرش

وقتی یک لکه ای بنشیند روی عینکت، "بلافاصله" زود آن را با "دستمال کاغذی" پاک می کنی
وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری "سر ماه" که لباس ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با "چنگ"می شویی
وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش می افتی.

خدا هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند.

بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) ..

دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ

و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان جمع شود

(قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال
(یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسابی با دسته بیل از شرمندگیشان
در می آید ...

[ پنج شنبه 14 فروردين 1393برچسب:کلاس,درس,قرآن,انسان,آدم,سه دسته,استاد,قرائتی,,

] [ 12:43 ] [ طلبه ]

[ ]

اصغرم چیز دیگری بود...

چهارتا پسرم شهید شدند،اصغرم چیز دیگری بود. برای من هم كارپسر ها را می كرد، هم كار دختر ها را وقتی خانه بود،نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم . ظرف می شست،غذا می پخت.اگر نان نداشتیم ، خودش خمیر می كرد ،تنور روشن می كرد. خیلی كمك حالم بود. وقتی رفت جبهه ،همه می پرسیدند «چطوردلت آمد بفرستیش ؟» فقط به شان می گفتم « آدم چیزی رو كه خیلی دوست داره ،باید در راه دوست بده»

[ پنج شنبه 14 فروردين 1393برچسب:حضرت,آقا,مقام,معظم,رهبر,دیدار,خانواده,شهید,شهدا,فرزند,اصغر,روایت,عشق,

] [ 11:56 ] [ طلبه ]

[ ]

رقصــــی چنین میــــانه ی میـــــدانم آرزوستــــــ...

رقصــــی چنین میــــانه ی میـــــدانم آرزوستــــــ...

.

.

یا فاطمه الزهرا(س) مددی...

.

 

 

http://sangariha.com/i/attachments/1/1393186041515843_large.jpg

[ جمعه 8 فروردين 1393برچسب:یافاطمه,یازهرا,شهادت,شهدا,آرزو,میدان,,

] [ 11:17 ] [ طلبه ]

[ ]

پیکر شهید «بهروز صبوری» شناسایی شد...

 

 

 بعد از ۳۱ سال انتظار

 پیکر شهید «بهروز صبوری» شناسایی شد

 پس از ۳۱ سال چشم‌انتظاری پیکر شهید بهروز صبوری شناسایی شد.

تاریخ  :  1392/12/08

 

 

 


 

به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، پیکر مطهر شهید بهروز صبوری که در سال 61 در منطقه سومار به شهادت رسیده بود امروز بعد از 31 سال چشم‌انتظاری مادر شناسایی شد.

 http://basij.ir/attachment//6523084.jpg

 

 

 


ادامه مطلب
توسل به حضرت زهرا(س)...

بسم رب الشهدا

 

سلام علیکم

موضوع بحث امروزم از کلاس منطقی هستش که به کلاس اخلاق تبدیل شد

امروز استادمون در کلاس منطق تصمیم گرفت به جای درس نکات کلیدی رو گوشزد کنه و برداشتهایی که بنده از این مباحث کردم رو به صورت خلاصه بیان میکنم:

http://www.lenzor.com/public/public/user_data/photo/518/517981-1b6f43aeec7b3a1bb516e8fb30f727b4-l.jpg

طلبگی به درس نیست شاید کسی که با نمرات عالی در حد آیت اللهی بره اما طلبه نباشه چه بسا طلبه ضعیفی هم باشه که طلبگی کرده باشه و نفسش تاثیر گذار باشه

احترام به استاد و هم حجره ها و روش درست طلبگی (زی طلبگی) چراغ راه طلبگیست

دومین موضوعی که متوجه شدم این بود که رمز موفقیت عملیات کربلای 5 چی بود؟ وقتی عملیات کربلای 4 لو میره و دشمانان ایران در حال جشن و سرور بودن عملیاتی طراحی میشه به نام کربلای 5 که وسعت این عملایت به حدی بود که هیچکس فکرش رو نمیکرد در این زمان کم بشه دوباره برنامه ریزی عملیاتی جدید اتفاق بیوفته و موانعی که خودتون میدونین...و همچنان این عملیات جزو بهترین عملیات هاست که در کشورهای مختلف آموزش داده میشه

موضوعی که ما دنبالشیم رمز موفقیت این عملیات بزرگ هستش ...

به دوستان یا زهرا(س) رمز این عملیات بوده و رمز موفقیت این اتفاق تاریخی

یا زهرا گفتیم و پا در عرصه طلبگی گذاشتیم و ایمان داریم مادرمان کمکمان میکند،عزیزان هر جا گیر کردید دو دستی بچسبید به دامن مادرمان ...

بارها برای خود بنده مشکلاتی پیش اومده و از خانوم کمک خواستم و مشکلم حل شده

ادامه دارد....

http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/4043/12127085-b.jpg

غواص های زن ....
ماجرای گردان زنان غواص !
http://revayatefabric.ir/upload/01%20%5B500x300%5D.jpg

وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید

به گردان حضرت زینب(س) بروی.


شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب(س) متعلق به خواهران است به شدت با این امر مخالفت کرد و

خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد.


هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در

حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است.
شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “غواص” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو

کنید، من را به گردان علی‌اصغر(ع) بفرستید، گردان علی‌اکبر(ع) گردان امام حسین(ع) این همه گردان، چرا من باید

برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم‌الاجرا بود.


شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا این‌ها چرا

غواص شده‌اند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن.”


هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد، چند قدم بیشتر جلو

نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کرد.


راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟


شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: “والله چی بگم، استغفرالله از دست این خواهرای غواص …


راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند

لباساشونو عوض می‌کنند.


اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!
راوی : سردار علی فضلی جانشین

رئیس سازمان بسیج

چهار پنج روز بود که جلو بود...
چند روز مانده بود تا عملیات بدر.

جایی که بودیم از همه جلوتر بود. هیچ کس جلوتر از ما نبود، جز عراقی ها .

توی سنگر کمین ، پشت پدافند تک لول، نشسته بودم و دیده بانی می کردم.

دیدم یک قایق به طرفم می آید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم.

جلوتر آمد ، دیدم آقا مهدی است.

نمی دانم چه شد ، زدم زیر گریه .



از قایق که پیاده شد، دیدم هیچ چیزی همراهش نیست، نه اسلحه ای ، نه غذایی . نه قمقمه ای ؛فقط یک دوربین داشت و یک خودکار.

از شناسایی می آمد.

پرسیدم « چند روز جلو بودی؟»

گفت : « گمونم چهار – پنج روز.»


❤ خاطره ای از شهید مهدی باکری ❤
کوتاه شود

[ شنبه 10 اسفند 1392برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,شهید,مهدی,باکری,سردار,,

] [ 21:41 ] [ طلبه ]

[ ]

ثواب درس خواندنم را هدیه کردم به حضرت زینب(س)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله الحمدالله الحمدالله

خدارو سپاس گذارم به خاطر اینکه رحمتشو شامل حالم کرد و اجازه داد ادامه زندگیم رو در خیمه گاه امام زمان (عج) خدمت کنم

امروز صبح کلاس صرف داشتیم قبل اینکه درس شروع بشه استاد سکوتی کرد و گفت:

 عزیزان بین خودمان بماند اگر تدریس این مبحث ثوابی داشته باشد که قطعا دارد، هدیه میکنم به حضرت زهرا(س) و شما هم ثواب این درس را هدیه کنید به دخترش حضرت زینب کبری (س)

ما که اولین بار بود با این جریان مواجه شده بودیم با تعجب نگاه میکردیم که استاد ادامه داد...

آقایون شاید با این کار ائمه یه نگاهی به روی گناه کار ما باندازد و همین لحظه ، لحظه ی آغاز زندگی جدید شما باشد...

و داستانی رو تعریف کرد از زمانی که پایه اول بود...(در ادامه)

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8502/B/khamenei-880922-020.jpg


ادامه مطلب
دندادن هایمان را کشیدند(دیشیمیزه چهده)

بسم الله

 

ادامه خاطره قبل بمونه برا بعد ماجرای دیروز و امروز رو میخوام تعریف کنم ...

دیروز ساعت 5 بود که کلاس منطق یک آغاز شد و بنده هم به خاطر دلایلی (حالاااااااااااااااااا) دیر کرده بودم و 15

چند قیقه دیر رسیدم و در هنگام ورود به کلاس موجب شد فکر همه پرت بشه و ناگهان همه رو به سمت من!!!!!!!

و استاد 0-O

نشستیم و ادامه درس.... پنج دقیقه نگذشته بود که...(در ادامه)


ادامه مطلب
چی شد طلبه شدم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

سلام علیکم خدمت دوستان

از امروز شروع به نوشتن خاطرات دوران طلبگیم میکنم تا انشالله هم از این طریق بتونم اطلاعاتی در مورد طلبگی به دوستانی که علاقه دارن منطقل کنم و هم تبلیغی بشه برای رسالت پیامبر و این مکتب

 

اولین خاطرم رو از انگیزه و چی شد که طلبه شدم شروع میکنم انشالله

http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3826/11475920-b.jpg

بسم تعالی

مدت ها بود تصمیم گرفته بودم طلبه بشم اما با اطلاعات محدودی که در دست داشتم نمیتونستم انتخاب کنم البته نا گفته نماند که دلمم زیاد راضی نبود فکر میکردم طلبگی یعنی افراطی ، یعنی خشک مذهبی ، زجر کشیدن و تحمل کردن سختی فراوان و .... بر خلاف مردم که فکر میکنن طلبگی یعنی پول ، پست و مقام و .....

دورانی گذشت و بزرگ شدیم رسیدیم به سن 19 -20 سالگی

کنکور دارم و از سراسری روزانه شهر خودم در اومدم به خاطر مشکلاتی مردد شدم و فعلا برای ورود به دانشگاه تلاشی نکردم و همینجور روزها میگذشت و زمانی برای ثبت نام نمونده بود که...

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:طلبه,زندگی,خاطره,چی شد که طلبه شدم,انتخاب,طلبگی,,

] [ 23:7 ] [ طلبه ]

[ ]

ملیحه جان...
ملیحــــــه جان همیشه باحجـــــــاب بــاش

" شهیـــــد عباس بابایـــــــــی " ...
 

[ جمعه 18 بهمن 1392برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,عباس,بابایی,

] [ 17:50 ] [ طلبه ]

[ ]

خواهرش داد میزد....

خواهری داد می زد گریه می کرد، می گفت:
می خواهم صورت برادرم را ببوسم ...
اجازه نمی دادند.
یکی گفت: خواهرش است، مگر چه اشکالی دارد؟
بگذارید برادرش را ببوسد.
گفتند: شما اصرار نکنید نمی شود ...
این شهید سر ندارد. امان از دل زینب سلام الله علیها ...
سردار بی سر شهید حاج محمد ابراهیم همت

[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,,

] [ 7:38 ] [ طلبه ]

[ ]

شبی باشهدا در حوزه علمیه امام صادق (ع) با حضور نویسنده کتاب لشکر خوبان برگزار شد.

شبی باشهدا در حوزه علمیه امام صادق (ع) با حضور نویسنده کتاب لشکر خوبان برگزار شد.
املت...

[ سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:املت,رزمنده,عکس,شهدا,شهید,جنگ,جبهه,دل خوشی هام,

] [ 14:36 ] [ طلبه ]

[ ]

امر ازدواج برای طلبه ....
 
 
نماز که تمام شد طلبه جوان نشست کنار حاج آقا حائری یزدی

استخاره کردید حاج آقا؟

خـــیره انشالله.استخـــاره چرا؟

طلبه جوان ســــرش را انداخت پایین

خانواده اصــــرار دارندبروند خــــواستگاری

مبارک است انشالله.این که دیگر استخــــاره نمیخواهد

نگران درسهایم هستم استاد.من دلم میخواهد درس بخوانم

لبخند استاد ازشرم طلبه کم کرد

چرا فکرمیکنی ازدواج مانع تحصیل است؟

به نظر من برکات ازدواج حتی به درس خواندنت کمک هم میکند.

استخاره ات هم خیلی خوب است، آیه شریفه بســم الله الرحمـــن الرحیـــم بود.

آن طلبه جوان ازدواج کرد و آنقـــدر درس خوانــــد تاشد

مرجــــع تقلیــــد،آیت الله العظمی اراکــــی...

[ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:طلبه,ازدواج,درس,مکتب,زوج,همسر,آینده,دل خوشی هام ,

] [ 8:54 ] [ طلبه ]

[ ]

قرار بود خونه یه مادر مفقود الاثر تخریب شه...

قرار بود طبق یه طرح عقب نشینی خونه ی یک مادر شهید که بچه اش مفقود الاثر شده بود

تخریب بشه قرار شد با احترام ازشون بخواهیم که خونشونو تخلیه کنند که تخریب کنیم

بالاخره رفتیم دم خونشون و قضیه رو گفتیم

مادر در جواب به ما گفت ....

اگه بچم برگرده فقط آدرس اینجارو بلده !!!!

[ یک شنبه 29 دی 1392برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,,

] [ 22:14 ] [ طلبه ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه